گلنازگلناز، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

برای نی نی عزیزم

اولین تجربه روز مادر

گلناز عزیزم ، شیرینی زندگیم سلام امسال اولین سالیه که من مادر بودن را با وجود تو تجربه میکنم . مادر بودن را با تمام رنج ها و شادیهاش و صد البته که شادی وجود تو تمام رنجها رو کمرنگ میکنه .مادر بودن با تمام استرس ها و سختی هاش خیلی حس شیرینیه . خوشحالم که تو هم دختری و میتونی روزی این حس رو تجربه کنی .خیلی دوست دارم . صبح وقتی بیدار میشی شروع میکنی به سر و صدا کردن و منتظری که منم بیدار شم و همین که من چشمامو باز میکنم تو از خوشحالی میخندی و وقتی اولین تصویری که موقع بیدار شدن میبینم خنده شیرینته  انگار خدا تمام دنیا رو بهم میده .خنده تو برای من بهترین صبح به خیر دنیاست . بابایی امسال از طر...
24 ارديبهشت 1391

روز مادر

  خداوندا زیباترین لحظه‌ها را نصیب مادرم کن که زیباترین لحظه‌هایش را به خاطر من از دست داده است . . . مادرم دوستت دارم ، روزت مبارک   مادر عزیزم تازه میفهمم چه جوری بزرگ شدم . تازه میفهمم که هر لحظه زندگی یک مادر با استرس میگذره .تازه میفههم غم از دست دادن سعید چقدر برای تو سخت بود .از تو ممنونم که منو بزرگ کردی ، به من زن بودن و مادر بودن رو یاد دادی .کمکم کردی تا از پس بچه داری بر بیام .میدونم که هرگز نمیتونم زحماتت رو جبران کنم .تمام بچگی کردنامو ببخش . خیلی دوست دارم . روزت مبارک   ...
24 ارديبهشت 1391

خیلی دوست داریم

  فرشته کوچولوی من خیلی دوست دارم . وجودت به من آرامش میده . هر وقت توی بغلمی و سرتو میذاری روی شونم ارزو میکنم کاش زمان متوقف میشد و تو تا ابد  همین جا بودی و سرت روی شونه من بود . از اینکه وقتی توی بغلمی احساس امنیت میکنی خیلی خوشحالم ، فکر اینکه بغل من مامن توئه یه حس خیلی خوبی بهم میده . امیدوارم همیشه با ما بمونی و ما رو تکیه گاه خودت بدونی . ما همگی خیلی خیلی دوست داریم ، مامان بزرگا ، پدر بزرگا ، خاله ، دایی ، عمه ها ، عمو ها، دختر عمه هات ، دختر عموهات همه خیلی دوست دارن . من و بابا که دیگه داریم میمیریم واست .تو از طرف خانواده ما اولین و فعلا تنها نوه خانواده ای واسه همینم خیلی خیلی عزیزی . ماما...
11 ارديبهشت 1391

کارای جدید

سلام عزیز دلم ،نفسم ،گل نازم امروز سه ماه و ده روزته ،خدا رو شکر خوب و سلامتی و هر روز که میگذره داری شیرین تر میشی ( برای من که از اولش هم شیرین ترین شیرینی دنیا بودی )  الان که من دارم برات مینویسم تو توی بغلمی و داری شیر میخوری خیلی دلم میخواست میتونستم هر روز بیام برات بنویسم ولی نمی دونم چرا نمی شه ؟  خیلی کارای جدید یاد گرفتی ،دو هفته پیش بود که فهمیدم صداهای مختلفو تشخیص میدی ، من . بابایی و دایی و خاله و مامان بزرگ دورت نشسته بودیم و باهات حرف میزدیم که دیدم با شنیدن صدای هر کی بهش نیگا میکنی ، همون روز کلی هم با صدای بلند به جغجغه ت خندیدی ، اخه تو یه جغجغه داری که خیلی دوسش داری ، هر موقع می بینیش ذوق میکنی و...
11 ارديبهشت 1391
1